السلام علیکِ یا رقیه

ساخت وبلاگ

مرثیه حضرت رقیه سلام اللهعلیها 

 

آمدی جانم به قربان شما بابای من

مهربان ساکن بر نیزه ها بابای من

چه عجب که نیزه ها دست از سرت برداشتند

نازنینم تو کجا اینجا کجا؟ بابای من

جای تو آغوش من باشد نه در طشت طلا

من بدم می آید از طشت طلا بابای من

من که دلتنگ نوازش های دستان تو ام

دست هایت را نیاوردی چرا؟ بابای من

حرف هایم را اگر آرام می گویم ببخش

از گلویم در نمی آید صدا بابای من

باورش سخت است اما راه رفتن های من

سخت گردیده برایم بی عصا بابای من

ماجرای کوچه های شام پیرم کرده است

چشم های بی حیا کشته مرا بابای من

تو به روی نیزه ای و من به روی ناقه ای

می شنیدم می شنیدی ناسزا بابای من

خسته ام من از طناب و از عذاب بی کسی

خسته ام از زجر پست بی حیا بابای من

از لباس پاره ی عمه خجالت می کشم

بعد من گاهی به دیدارش بیا بابای من

حسن کردی شاعر و ذاکر اهل البیت علیهم السلام

(مشهد مقدس)

(غزل گريه .(شعرمذهبي و آئيني)...
ما را در سایت (غزل گريه .(شعرمذهبي و آئيني) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dqazalegerye2 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 23:20