(غزل گريه .(شعرمذهبي و آئيني)

متن مرتبط با «کوفه شهر بی وفا» در سایت (غزل گريه .(شعرمذهبي و آئيني) نوشته شده است

مرثیه کوفه تا شام

  • السلام علیک یا اباعبدللهمی روی نیزه نشینم کمی آهسته بروتا تو را سیر ببینم کمی آهسته برواز رد بوسه ی من نیزه نشینت کردنداسب ها رد شده و نقش زمینت کردنداز سر نی به من و قافله احسان کردیصورتت را سپر سنگ , ...ادامه مطلب

  • قرار دل بی قرار

  • #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدلله  قرار دل بی قرارم حسینهوای همیشه بهارم حسین"من از کودکی عاشقت بوده ام"هنوزم تو را دوست دارم حسینمن و روضه ات زندگی می کنیمتویی لحظه لحظه کنارم حسینتویی عشق شیرین عمرم و منب, ...ادامه مطلب

  • میلاد بی بی حضرت رقیه سلام الله علیها

  • #السلام_علیک_يا_رقیه_بنت_الحسین  رسیده است به دل های مرده جان بدهدرسیده است کمی عشق یادمان بدهدنفس بریده ی نفسیم و امده ما راهوای تازه ای در اخرالزمان بدهدچه دختری که به حظ حضور کوتاهشجهان خسته و درما, ...ادامه مطلب

  • یا حبیب الباکین

  •   صلی الله علیک یا اباعبدلله الحسین در راه غمت هر چه بلا بود خریدیم یک عمر از این روضه به ان روضه دویدیم یک روز در اغوش پدر روز دگر هم با پای عصا سینه زنان سینه دریدیم یک عمر از این نافله ها بار نبستیم از اشک عزایت به کجاها که رسیدیم هر ذکر که گفتیم پری باز نکردیم یک اه برای تو کشیدیم و پریدیم حسرت به دل هر نفس سوخته هستیم جز ان نفسی را که برای تو کشیدیم صد بار چو ایینه به پای تو شکستیم یک بار اگر روضه گودال شنیدیم حسن کردی کربلای معلا + نوشته شده در  یکشنبه دوازدهم دی ۱۳۹۵ساعت 14:15  توسط حسن كردي  |  ,حبیب,الباکین ...ادامه مطلب

  • کوفه تا شام...

  •   هی از این نیزه به ان نیزه مکانت دادند کوچه کوچه به همه شهر نشانت دادند پیش چشمان من از نی که زمین افتادی از روی خاک به سر نیزه تکانت دادند هدف سنگ پرانی کنیزان شده ای خوب ای قاری من مزد بیانت دادند نیزه داغ اگر جان تو را سوزانده داغ مسمار در خانه نشانت دادند حرمله بیشتر از هر کس دیگر شاد است با نشان دادن او زخم زبانت دادند با دف و هلهله تا قافله بازاری شد چه عذابی به علمدار جوانت دادند حسن کردی,کوفه تا شام,اسرا از کوفه تا شام,فاصله کوفه تا شام,از کوفه تا شام,فاصله كوفه تا شام,اشعار کوفه تا شام,وقایع کوفه تا شام,از كوفه تا شام,منازل کوفه تا شام,بردم از کوفه تا شام غوغا ...ادامه مطلب

  • کوفه...

  •   ناگهان چشم مرا سوخت تماشای سرت ناگهان امدی از راه تو با پای سرت خطبه ام از دهن افتاد همینکه دیدم نیزه ای دست در انداخته بر نای سرت جگرم داغ تر از کنج تنور خولی ست مثل خاکستر جا مانده به پهنای سرت کاش بر نیزه در این ظهر سر کودک من لحظه ای سایه می انداخت به بالای سرت از لبت ایه نیافتاد در این بارش سنگ تا که ارام بگیریم به نجوای سرت دستم از زخم لبت نیزه نشین کوتاه است تا که مرهم بگذارم به مداوای سرت حسن کردی  ,کوفه کجاست,کوفه ویکی پدیا,کوفه میا حسین جان,کوفه شهر بی وفا,کوفه و بصره,کوفه شده کربلا,کوفه در نقشه عراق,کوفه تبریزی,کوفه عراق,کوفه نیا جواد مقدم ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها